*.*.*.*.*.*.*.*.*.*. از گلورینا به ایرزاکسلام بی حوصله جانمیدانی چرا در هیچ نامه ای حالت را نمیپرسم؟ چون میدانم نامه هایم بی جواب استمیدانم برایت آنقدر ارزش ندارم که قلم به دست بگیری کاغذ را پر کنی و نامه را پست... اصلا هرجور حساب کنیم من ارزش لحظه ای فکر کردن هم ندارم... میدانم اخمو جان ... میدانمامروز ایزابل و دوستانش اینجا بودند... دوستانش هم مثل خودش مهربانند... آرامنداز آن نوع آدمهایی که این روزها به شدت نیاز دارم اطرافم باشند... ایزابل هم که با آن چشم هایش هرروز مرا یاد تو می اندازد... همه داشتند درباره زندگی شان میگفتند... هرچیزی که از دهانشان خارج میشد ذهن مرا معطوف میکرد به سمت تو ...تعریف کنم خنده ات میگیردمثلا یکی داشت میگفت نمیتواند روی یک خط صاف راه برود و من یاد خطوط اطراف چشمت موقع خنده هایت افتادم... دیگری گفت به من فقط لباس های مشکی می آید... من یاد موهای مشکی و همیشه شانه کرده ات افتادمیکی دیگر داشت میگفت منتظر مانده ام پول هایم را جمع کنم و آن دستکش های چرم را بخرم... و من فکر کردم چقدر باید منتظر بمانم تا بتوانم دوباره دلت را بخرم؟اصلا شیرین تر از انتظار تو را کشیدن که چیزی در این دنیا نیست... حتی انتظاری که برای توست از آن شیرینی های خانگی کیتی هم خوشمزه تر است. از همان هایی که تابستان ها در باغ عمارت مینشستیم و کیتی برایمان میپخت و می آورد... از همان هایی که همیشه برای تکه آخرش دعوا داشتیم و در نهایت تو شیرینی را از دستم میقاپیدی اما نمیدانم چطور میشد که تو میبردی ولی تکه آخر را من میخوردممیگفتی آن جور که تو مرا نگاه میکنی از گلویم پایین نمیرودکاش الآن بودی و مرا میدیدی شاید باز هم نگاه هایم باعث میشد به نفع من کوتاه بیایی... مثلا بگویی بیا من برای تو آنجور که تو مرا نگاه میکنی من اصلا نمیتوانم خودم را از تو بگیرممیدانی بی حوصله جان؟ ایزابل هنوز هم نمیداند من عاشق توام... فکر میکند دوستی بودی که دیگر نمیخواستی من در زندگی ات باشم... برای همین راحت میگوید گلورینا! به او فکر نکن او لیاقت نداشت که تو را در زندگی اش نخواست! و من لبخند میزنم... به ظاهراصلا از تو با لیاقت تر در این دنیا هست!؟من بی لیاقت بودم... همه ی ایراد های آن زندگی از من بود... تو بهترین انسان دنیایی... مگر غیر از این است؟اصلا تو گلورینا را از منجلاب بیرون کشیدی! گلورینا بی ایرزاک بی معنی استگلورینا باید منتظر بماند... چه کسی غیر از ایرزاک ارزش صبر و انتظار را دارد؟فقط میدانی از چه میترسم؟ از اینکه تو را کسی بدزدد از من... هرچند تو دیگر برای من نیستی....اما بدان من همیشه برای توام... مثل ملک هایتتو بر من حق مالکیت داریاینجا هوا هوای گذشته استانجا آینده به تو لبخند میزند!؟❇گلورینا❇ *.*.*.*.*.*.*.*.*.*. نورا مرغوب❇❇نامه شماره ۸
*.*.*.*.*.*.*.*.*.*. از گلورینا به ایرزاکسلام بی حوصله جانباز من دلتنگ پیدایم شدالآن حتما باز هم چشمهایت را تنگ کرده ای تا با دقت بخوانی نامه ی من همیشه مزاحم رااخمو جان امروز برای خودم دکتری شده بودم باید میبودی و میدیدی ...خودم آمدم خودم را درمان کنم برای خودم خرید تجویز کردم ...رخت بر تن کردم و ترس را کنار گذاشته و راهی شدمبداخلاق جان مردم داخل خیابان ها واقعا انقدر شادند یا آن ها هم مثل من برای خودشان کمی بیخیالی تجویز کردند؟ اگر واقعا شادند که خب برای من همیشه غمگین عجیب است اگر هم مثل منند که از این به بعد باید برای همه شان دست تکان بدهم و بگویم سلام دکتر جان بگذریمرفتم که برای خودم لباس بخرم ولی اخمو جان به اولین مغازه ای که رسیدم بلوز مردانه ای میخکوبم کرد، سرمه ای! باید به تو بیاید... اصلا مگر لباسی در این دنیا هست که اخمو جان من در آن زیبا به نظر نیاید؟ اصلا این لباس را ساخته اند که تو بپوشی و زیبایش کنی ... لباس را خریدم . مغازه بعدیوای این کفش هارا ببین ... چقد به این لباس می آید شماره پای اخمو جان چند بود؟ آهان یادم آمد ... کفش را هم خریدم ... مغازه بعدی ... میدانم حوصله نداری خلاصه اش میکنم تو الآن صاحب ٣ دست بلوز و دو جفت کفش و یک کلاه و دو کراوات هستی :) عجب دکتر محشری هستم مناخمو جان کاش زودتر ببینمت ... بخاطر خودم نمیگویم ها ... من برای صبر کردن و چشم انتظاری تو به اندازه یک عمر وقت دارم ... میترسم این لباس ها دمده شود و من شرمندهباشد باشد... دستم را خواندی ، میخواهم ببینمت! مگر چیز عجیبی ست؟ اصلا مگر چشم های من جز تو چیز دیگری را در این دنیا میبیند؟ ... اخمو جان میدانم این نامه هم جوابی ندارد و میدانم باز هم نامه مینویسم ولی این را بدان اگر روزی دیگر پیدایم نشد فکر نکنی تمام شد این دلتنگی ها، نه اصلامن از آن آدمهایی نیستم که بتوانم دلتنگی هایم را مهار کنم❇گلورینا❇ *.*.*.*.*.*.*.*.*.*. نورا مرغوب❇❇نامه شماره ٣